Archive for سپتامبر 2007

h1

شب های شک

سپتامبر 23, 2007

 

وَ ما اَدراکَ مَا لَیلَه الشَک!

 

قومی متفکّرند اندر رَهِ دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

می ترسم از آنکه بانگ آید روزی

کای بی خبران راه نه آنست و نه این

» خیام «

 

جان بی جمالِ جانان میل جهان ندارد

هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

یا هیچکس نشانی زان دلسِتان ندیدم

یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی درین ره صد بحرِ آتشین است

دردا که این مُعمّا شرح و بیان ندارد

سر منزلِ فراغت نتوان ز دست دادن

ای ساروان فروکش کاین ره گران ندارد

چَنگِ خمیده قامت می خوانَدَت به عشرت

بشنو که پندِ پیران هیچَت زیان ندارد

ای دل طریق رندی از مُحتسب بیاموز

مست است و در حق ِاو کَس این گمان ندارد

احوال گنج قارون که ایّام داد بر باد

در گوش دل فرو خوان تا زر نهان ندارد

گر خود رقیب شمع است اسرار ازو بپوشان

کان شوخ پر بُریده بند زبان ندارد

کَس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ

زیرا که چون تو شاهی کَس در جهان ندارد

» حافظ «

و این هم مادر تِرِزا

 

 رندی دیدم نشسته برخنگ زمین

نه کفر نه اسلام و نه دنیا و نه دین

نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین

اندر دو جهان که را بُوَد زهره ی این

» خیام «